تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک ابتدا ماراباعنوان منجی موعود وبه آدرسmonjimood.loxblog.com لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.
آمار وب سایت:
بازدید دیروز : 15
بازدید هفته : 163
بازدید ماه : 362
بازدید کل : 100434
تعداد مطالب : 1360
تعداد نظرات : 19
تعداد آنلاین : 1
عبدالعظیم حسنی و روایات مهدویت
در اين نوشتار کوتاه رواياتي از حضرت عبدالعظيم حسني (عليه السلام) نقل شده است كه در آن به مهدويت و مسائل مربوط به آن اشاره شده است. كوته نوشت حاضر در سه بخش مي باشد:
1- شخصيت و زيست نامه حضرت عبدالعظيم حسني (عليه السلام).
2- روايات رسيده از وي درباره امام زمان (عليه السلام) به همراه ترجمه فارسي آنها.
3- يك نتيجه گيري كوتاه بر اساس روايات نقل شده.
عبدالعظيم به عبداللّه بن علي بن حسن بن زيد بن حسن بن علي بن ابي طالب (عليه السلام)، صاحب كتاب «خطب اميرالمؤمنين» و «اليوم و الليله» مشهور به حضرت عبدالعظيم و شاه عبدالعظيم، از سادات حسني و از بزگان اين خاندان، و مورد احترام امامان عصر خود و از راويان موثق است.
به موجب روايتي كه امام هادي (عليه السلام) در باب فضيلت زيارت او آورده اند، روشن مي شود كه پيش از شهادت اين امام بزرگوار (254 ه. ق) درگذشته است، و مي توان گفت در آغاز دهه ششم از سده سوم هجري و در خلافت «المعتز» زندگاني را بدرود گفته است.
مؤ لف كتاب «جنه النعيم» با آنكه نام زوجه آن جناب را هم نوشته1 متعرض تاريخ ولادت، سن و سال دقيق رحلت او نشده و تنها مي نويسد:
«پس بايد وفات حضرت عبدالعظيم، اوايل 250 هجري، چند سال قبل از شهادت حضرت امام علي النقي (عليه السلام) باشد.»2
از امامان بزرگوار، با امام جواد، امام هادي و امام عسكري (عليهم السلام) معاصر بوده است. امّا آيا محضر حضرت امام علي بن موسي (عليه السلام) را هم درك كرده و حديثي شنيده است؟
مؤ لف الذريعه در اين باره مي نويسد:
«عصر امام رضا و امام جواد (عليهما السلام) را درك نمود و ايمان خود را بر امام هادي (عليه السلام) عرضه كرد. و از برخي كتابها نقل است كه وفات او در نيمه شوال سال 252 هجري است».3
ابن بابويه در «من لا يحضره الفقيه» در باب روزه يوم الشك، روايتي از او از امام رضا (عليه السلام) آورده و ذيل آن نوشته است: «مصنف كتاب گويد حديثي است غريب و آن را جز از طريق عبدالعظيم حسني نمي شناسم ».4
همچنين در تعليقة شهيد ثاني بر «خلاصه» آمده است كه حضرت رضا (عليه السلام) بر زيارت او توصيه فرموده است5 ليكن عالم رجالي معاصر جناب آقاي شوشتري مي نويسد:
«ظاهر اين است كه روايت حضرت رضا (عليه السلام) در وجوب بهشت براي زيارت فاطمه دختر موسي بن جعفر (عليه السلام) است، نه براي عبدالعظيم ».6
استاد بزرگوار آيه اللّه خويي(ره)، آنچه را كه در كتاب «اختصاص» آمده است كه امام هشتم به عبدالعظيم فرمود: «سلام مرا به اولياي من برسان»، به خاطر ارسال حديث نامعتمد دانسته و نوشته اند: «متحصل از كلمات اصحاب ما اين است كه عبدالعظيم، امام رضا (عليه السلام) را نديده است، تا چه رسد كه در حيات آن امام درگذشته باشد ».7
پس ظاهراً بلكه مطمئناً وي محضر امام هشتم را درك نكرده و مستقيماً از او روايتي نشنيده است.
آنچه جلالت قدر اين بزرگوار و امامزاده عالي مقدار را هر چه بيشتر آشكار مي سازد، و عظمت مقام او را نشان مي دهد، فرموده امام عصر اوست درباره اش و همين سخنان است كه دانشمندان علم رجال را به تكريم او واداشته است.
ابوتراب روياني از ابوحماد رازي ميآورد كه بر علي بن محمد (عليه السلام) در «سُرَ مَن راي» درآمدم. و او را از مسائل حلال و حرام پرسيدم و مرا پاسخ گفت. چون او را وداع گفتم فرمود:
«حماد! اگر براي تو مشكلي در دين پيش آيد، از عبدالعظيم بن عبدالله حسني بپرس و سلام مرا به او برسان »8
همچنين اين امام بزرگوار درباره او دعا كرده و دين او را درست خواند. صدوق به اسناد خود از وي مي نويسد:
بر امام خويش علي بن محمد بن علي موسي بن جعفر بن محمد بن علي بن الحسين بن علي بن ابي طالب (عليه السلام) درآمد. چون مرا ديد فرمود: «مرحبا بر تو اي ابوالقاسم! تو به حق دوست مايي». گفتم: «پسر رسول خدا! مي خواهم دين خود را بر تو عرضه كنم تا اگر پسنديده است بر آن ثابت بمانم تا خدا را ديدار كنم». فرمود«بگو!» و چون عقيدت خويش عرضه كردم امام فرمود: «ابوالقاسم، به خدا اين دين خداست كه آن را براي بندگانش پسنديده است بر آن پايدار باش خدايت در دنيا و آخرت بر آن پايدار بدارد».9
نيز صدوق آورده است كه مردي به ابوالحسن علي بن محمد هادي (عليه السلام) در آمد، امام (عليه السلام) از او پرسيد كجا بودي؟
گفت: زيارت حسين (عليه السلام) رفته بودم.
فرمود: اگر قبر عبدالعظيم را كه نزد شماست زيارت مي كردي چون كسي بودي كه قبر حسين (عليه السلام) را زيارت كرده است.10
1) صدوق، محمد بن علي بن حسين بن موسي بن بابويه (م 381 ه. ق) كتابي درباره ی اين بزرگوار به نام «اخبار عبدالعظيم»12 دارد كه در آن خبرهاي روايت شده از او را آورده است. وي درباره ي عبدالعظيم نوشته است: عابد، پارسا و مرضي بود13
2) صاحب، اسماعيل بن عبّاد، اديب و دانشمند معروف (متوفاي 385 ه. ق)، وزير مؤيد الدوله و فخر الدوله ديلمي، مشهور به صاحب به عبّاد، به تقاضاي شخصي، رساله اي در نسب اين بزرگوار نوشته و در ضمن آن چنين آورده است:
پارسا و دين دار و عابد و شناخته به امانت و صدق لهجت بود، و عالم به امور دين، و قائل به توحيد و عدل، و روايت بسيار از او نقل است. از ابوجعفر بن علي بن موسي (عليه السلام) و پدرش ابوالحسن صاحب عسكر (عليه السلام) روايت كند و آن دو امام را براي او نامه هاست.14
3) ابونصر [سهل بن عبدالله] بخاري مؤلف كتاب «سرالا نساب» كه با نقل مؤلف الذريعه از دانشمندان سده چهارم هجري است، او را به زهد و علم ستوده، و گويد در ري، در مسجد شجره مدفون است15
1) علم الهدي و التّقي سيد مرتضي (م 436 ه- . ق) وي را با صفتهاي «سيد پارسا، عالم زاهد، بلند مرتبت، بزرگ منزلت » ستوده و مي نويسد:
از امامان، امام جواد، امام هادي و امام عسكري (عليهما السلام) را درك كرد و شيعه از حديثها و روايتهاي او تاكنون بهره برده است.16
2) دانشمند رجالي مشهور ابوالعباس احمد بن علي بن احمد بن عباس معروف به نجاشي (م 450 ه. ق) در كتاب رجال خود داستان آمدن اين سيد بزرگوار را به ري و مخفي زيستن و به عبادت پرداختن او را آورده (چون اين داستان در بيشتر كتابها و از جمله كتابهاي زيارت آمده، از نوشتن آن صرف نظر مي كنيم). سپس سلسله روايت خود را از وي از طريق احمد بن علي تا به ابوتراب روياني مي آورد و مي نويسد: عبدالعظيم بن عبداللّه، همه روايتهاي خود را براي ما حديث كرد.17
3) شيخ الطائفه محمد بن الحسن الطوسي (م 460 ه. ق) نويسد: عابد، پارسا و مرضي بود.18
4) سيد عالم نسب دان ابو اسماعيل ابراهيم بن عبداللّه بن حسين بن علي شاعر، صاحب كتاب «منتقله الطالبيه»،19در زمره طالبياني كه به ري آمده اند درباره عبدالعظيم نويسد:
ابوالقاسم، عبدالعظيم بن عبداللّه بن علي بن حسن بن زيد، محدث و زاهد بود. او را مشهدي است در شجره ري و قبر او را زيارت كنند. مادر او ام ولد است.
در كتاب «الشجره المباركه في الانساب الطالبيه» كه آن را از امام فخر رازي 20 دانسته اند آمده است:
عبدالعظيم در ري كشته شد و مزار او بدان جا معروف و مشهور است.21
آنچه در باب كشته شدن حضرت عبدالعظيم در اين كتاب (منسوب به امام فخر) آمده، در كتابهاي ديگر نيست. تنها مؤ لف «جنه النعيم» مي نويسد:
بنابراين استبعادي نمي رود كه حضرت عبدالعظيم به امر سلطان جائر و خليفه معاصر مقتول شده باشد و اين بعد از اجتماع شيعيان و محبين و نشر احوال و فضايل و مآثر شريفش بوده است.22
ولي آيا كتاب «الشجره المباركه» از فخر رازي است؟ چنانكه مصحح محترم در مقدمه كتاب نوشته اند، هيچ كس از تذكره نويسان، چنين كتاب را در شمار تأليفات فخر رازي نياورده است.
1) تقي الدين، حسن بن علي بن داوود حلي؛ [مرحوم سيد جلال الدين محدث نويسد: وي ظاهراً متوفي در نيمه اول سده هشتم هجري است، چرا که كتاب خود را در هفتصد و هفت به پايان رسانيده است.]
تقي الدين درباره او مي نويسد:
ابوالقاسم عبدالعظيم بن عبداللّه بن علي بن حسن بن زيد بن حسن بن علي بن ابي طالب عابدي پارسا و پسنديده بود23
2) حسن بن يوسف بن علي بن مطهّر معروف به علامه ي حلي (م 726 ه. ق) در كتاب «خلاصه» در باره او گويد:
عالم، عابد و پارسا بود و او را حكايتي است كه دلالت بر حسن حال او كند و ما آن حكايت را در كتاب كبير آورده ايم.
مؤ لف «روضات» مي نويسد:
شايد مقصود از حكايت، داستان عرض دين است بر امام عصر خويش.24
1) مؤ لف كتاب «عمده الطالب»، سيد احمد بن علي داوودي حسني (م 828 ه. ق) نويسد:
از عبداللّه بن علي شديد عبدالعظيم متولد شد. سيدي زاهد كه در مسجد شجره ري مدفون است و قبر او را زيارت كنند و فرزند او محمد است و محمد را اولادي نبود25
و هم اين مؤ لف در كتاب ديگر مي نويسد:
و نسل علي الشديد بن الحسن بن زيد بن حسن بن علي بن ابي طالب (عليه السلام) از عبداللّه بن علي است و نسل عبداللّه از احمد بن عبداللّه و عبدالعظيم و حسن... و عبدالعظيم زاهدي بزرگ بود و پسر او محمد نيز.26
1) محمد باقر بن محمد استرآبادي مشهور به ميرداماد (م 1041)؛ وي در «الرواشح السماويه» گفته است:
از سخنان ذايع شايع اين است كه طريق روايت از جهت ابوالقاسم عبدالعظيم بن عبداللّه حسني، مدفون به مشهد شجره ري - رضي اللّه تعالي عنه و ارضاه - حسن است، چه او ممدوح است و نصي بر توثيق او نيست. ليكن در نظر من ناقد بصير و متبصر خبير اين نظر را مستهجن و قبيح مي شمارد و اگر درباره او جز حديث عرض دين و حقيقت معرفت او و فرموده امام هادي ابوالحسن ثالث (عليه السلام) كه «تو به حق دوست مايي» و نسب شريف وي كه از سلاله نبوت است نبود، او را كفايت مي كرد.27
مرحوم نوري مي نويسد:
محقق داماد در «رواشح» در شرح حال و در فضل زيارت او روايتهاي متضافره آورده؛ از جمله اينكه كسي كه او را زيارت كند بهشت براي او واجب است.28
1) شيخ محمد بن حسن حر عاملي (م 1104) مؤ لف كتاب «وسائل الشيعه» مي نويسد:
ابوالقاسم عبدالعظيم بن عبداللّه بن علي بن حسن بن زيد بن حسن بن علي بن ابي طالب (عليه السلام)، عابد و پارسا بود و او را حكايتي است كه دلالت بر حسن حال او كند. اين بابويه گفته است او مرضي بود. علامه و نجاشي نيز چنان گفته اند. صدوق در «ثواب الاعمال» آورده است كه زيارت او چون زيارت حسين (عليه السلام) است29
2) علامه مجلسي (م 1110 ه. ق) ذيل عنوان «فضل زيارت عبدالعظيم» روايت منقول از امام هادي (عليه السلام) را كه زيارت عبدالعظيم برابر زيارت حسين (عليه السلام) است از «ثواب الاعمال» صدوق و «كامل الزيارات» و نيز داستان در آمدن او را به ري تا به خاك سپرده شدنش در باغ عبدالجبار نقل كرده است.
3) محمد بن علي اردبيلي (تاريخ ولادت و وفات او به تحقيق معلوم نيست و چون اجازه مجلسي براي او در سال 1098 صادر شده پس مي توان او را از عالمان سده يازدهم و متوفاي سده دوازدهم به شمار آورد).
اردبيلي در باره عبدالعظيم نويسد:
عبدالعظيم بن عبداللّه حسن علوي... عابد و پارسا بود و او را حكايتي است كه بر نيكويي او دلالت كند (سپس همان روايتي را كه مردي از اهل ري نقل كند آورده است).30
1) محمد بن اسماعيل حائري (م 1215 ه. ق) در كتاب «منتهي المقال في علم الرجال» در باره او مي نويسد:
«او راست كتاب «خطب اميرالمؤ منين، عليه السلام». وي مردي عابد و پارسا بود.»
1) حاج ميرزا ابوالقاسم نراقي مؤ لف كتاب «شعب المقال في احوال الرجال» مي نويسد:
ابوالقاسم عبدالعظيم بن عبداللّه بن علي بن حسن بن زيد حسن بن علي بن ابي طالب ثقه اي جليل القدر بود. گريزان از سلطان به ري درآمد و در آنجا بمُرد و به خاك سپرده شد. امام هادي (عليه السلام) به بعضي از اصحاب خود فرمود: اگر قبر عبدالعظيم را زيارت مي كردي چون كسي بودي كه حسين بن علي (عليه السلام) را زيارت كرده است.31
آنچه فرا روي شماست، مجموعه اي است كوچك از هشت روايتي كه از عبدالعظيم حسني (عليه السلام) درباره امام زمان (عجّل الله تعالي فرجه الشريف)رسيده است. اين روايتها كه واجد سندهاي پذيرفته اي هم هستند در موضوعاتي بسان ويژگي هاي امام عصر (اروحنا فداه)؛ غيبت و آثار آن؛ انتظار و فضيلت آن؛ عصر ظهور و رخدادهاي آن و نيز برتري منتظران بر غيرمنتظران آمده است كوشيده ايم اين اخبار را از مصادر و منابع اوليه نقل كنيم.
گفتني است كه از جمله روايتي كه در اين مجموعه آمده است روايت مشهور به عرض دين است. اين روايت بلندترين روايت رسيده از حضرت عبدالعظيم (عليه السلام) است كه تاكنون شرحهايي هم بر آن نگاشته شده است. علت اينكه اين روايت در اين مجموعه نشسته است، بحث مهدويتي است كه در پايان آن مطرح شده است.
عن عبدالعظيم الحسني(رضي عنه اللّه) قال: قلت لمحمّد بن علي بن موسي(عليهم السّلام): يا مولاي انّي لارجو ان تكون القائم من اهل بيت محمّد الذي يملا الارض قسطاً وعدلاً كما ملئت ظلماً وجوراً.
فقال(عليه السلام): مامنّا الاّ قائم بأمر اللّه. و هاد اِلي دين اللّه ولكن القائم الذي يطهّر اللّه به الارض من اهل الكفر والجحود ويملا الارض قسطاً وعدلاً هو الذي يخفي علي النّاس ولادته، و يغيب عنهم شخصه، و يحرم عليهم تسميته، و هو سميُّ رسول اللّه و كنيّه، و هو الذي تطوي له الارض ويذلّ له كلّ صعب، يجتمع اليه من اصحابه عدّه اهل بدر: ثلاثمائه و ثلاثه عشر رجلاً من اقاصي الارض و ذل قول اللّه: (اَينَ مَا تَكُونُوا يَأتِ بِكُمُ اللّهُ جَمِيعاً اِن اللّهَ عَلَي كُلٍّ شَيءٍ قَدِيرٌ)32 فاِذا اجتمعت له هذه العدّد من اهل الاخلاص اظهر اللّه امره، فاذا كمل له العقد و هو: عشره آلاف رجل خرج باِذن اللّه، فلايزال يقتل اعداء اللّه حتّي يرضي عزّوجلّ.
قال عبدالعظيم: فقلت له: يا سيّدي! فكيف يعلم انّ اللّه قد رضي؟
قال: يلقي في قلبه الرحمه، فاًذا دخل المدينه اءخرج اللات والعزّي فأحرقهما.33
عبدالعظيم حسني گفت: به حضرت جواد عرض كردم: من اميدوارم كه آن «قائم » كه زمين را پر از عدل و داد كند پس از آنكه از جور و ستم پر شده باشد از خاندان حضرت رسول اللّه، شما باشي.
حضرت فرمود: اي ابوالقاسم! ما اهل بيت همه قائم به امر خداونديم و راهنماي دين او هستيم، ليكن آن قائم كه خداوند به وسيله او جهان را از كفر و آلودگي و ظلم و جنايت پاك خواهد كرد، و جهان را پر از عدل و داد مي نمايد، كسي است كه ولادت او از انظار مخفي مي ماند و شخص او از مردم پنهان مي شود، و بردن نام او بر مردم حرام مي گردد، آن حضرت با پيغمبر هم نام و هم كنيه است، وي آن شخصي است كه زمين از براي او در هم پيچيده مي گردد و هر دشواري برايش آسان مي شود، ياران وي كه به اندازه اصحاب بدر هستند در هر كجاي دنيا باشند پيرامونش جمع مي شوند، و تفسير آيه ي شريفه ي (اَين َما تَكُونُوا يَأتِ بِكُمُ اللّهُ جَمِيعاً اِن اَللّهَ عَلَي كُلٍّ شَي ءٍ قَدِيرٌ) در هر جايي كه باشيد خداوند همه شما را جمع مي كند و پروردگار به همه چيز توانا است ناظر به اين معني است، هر گاه اين عده كه از اهل اخلاص اند اجتماعي كنند، خداوند امر او را اظهار خواهد نمود، وقتي كه لشکريان آن حضرت كه ده هزار نفرند بهم بپيوندند در اين هنگام به فرمان و اذن پروردگار ظهور خواهد نمود، و دشمنان خداوند را خواهد كشت تا از وي راضي گردد.
عبدالعظيم حسني گويد: عرض كردم: آن بزرگوار از كجا مي داند كه خدا از وي راضي شده است؟
فرمود: در دل وي رحمت و عاطفه اي پيدا مي شود كه حاكي از رضايت خداوند است و هرگاه داخل مدينه شود، لات و عزّي را از قبر بيرون مي كند و مي سوزاند.
2. حدّثنا محمّد بن احمد الشيباني (رضي عنه الله) قال: حدّثنا محمّد بن ابي عبداللّه الكوفي قال: حدّثنا سهل بن زياد، عن عبدالعظيم بن عبداللّه الحسني قال: سمعت ابا الحسن علي بن محمّد العسكري(عليهم السّلام) يقول: معني الرجيم انّه مرجوم باللعن، مطرود من مواضع الخير، لا يذكره مؤمن اِلاّ لعنه، و انّ في علم اللّه السابق انّه اِذا خرج القائم (عليه السّلام) لايبقي مؤمن في زمانه اِلاّ رجمه بالحجاره كما كان قبل ذلك مرجرماً باللعن34
از عبدالعظيم حسني (عليه السّلام) رسيده است كه گفت از حضرت هادي (عليه السّلام) شنيدم كه مي فرمود: مقصود از «رجيم» از رحمت و آمرزش دور شدن و از درگاه خداوند رانده گرديدن، و از منبع فيض طرد شدن است، هيچ مؤ مني او را به ياد نمي آورد مگر بالعن و نفرت، و از علم خداوند گذشته كه هرگاه ولي عصر ظهور نمايد همه مؤمنين زمان آن حضرت، شيطان را سنگ باران خواهند كرد، همان طور كه پيش از او با لعن و نفرين رانده شده بود.
3. محمّد بن علي بن الحسين قال: حدّثنا ابوالعبّاس محمّد بن اِبراهيم بن اِسحاق الطالقاني (رضي عنه الله) قال: حدّثنا الحسن بن اِسماعيل قال: حدّثنا سعيد بن محمّد بن القطان قال: حدّثنا عبيداللّه بن موسي الروياني عن عبدالعظيم بن عبداللّه الحسني، عن علي بن الحسن بن زيد بن الحسن بن عليّ بن ابي طالب قال: حدّثني عبداللّه بن محمّد بن جعفر، عن ابيه عن جدّه انّ محمّد بن علي باقر العلم (عليه السّلام) جمع ولده و فيهم عمّهم زيد بن علي، ثمّ اخرج كتاباً اِليهم بخطّ علي و اِملاء رسول اللّه (صلّي اللّهُ عليه وآله وسلّم) مكتوب فيه:
بسم اللّه الرحمن الرحيم
هذا كتاب من اللّه العزيز الحكيم اِلي محمّد نوره و سفيره، و حجابه و دليله، نزل به الرّوح الامين من عند ربّ العالمين.
عظّم يا محمّد اسمائي، واشكر نعمائي، و لا تجحد آلائي، اِنّي انا اللّه لا اِله اِلاّ انا، قاصم الجبّارين، و مذلّ الظالمين، و مبير المتكّبرين، و ديّان يوم الدين،اِنّي انا اللّه لا اِله اِلاّ انا، فمن رجا غير فضلي، او خاف غيرعدلي عذّبته عذاباً لا اُعذّبه احداً من العالمين؛ فاِيّاي فاعبد، وعلَي فتوكّل، اِنّي لم ابعث نبيّاً فأكملت ايّامه و انقضت مدّته اًلاّ جعلت له وصيّاً و اِنّي فضّلتك علي الانبياء، و فضّلت وصيّك علي الاوصياء، و اكرمتك بشبليك بعده و بسبطيك الحسن و الحسين، و جعلت حسناً معدن علمي بعد انقضاء مدّه ابيه، و جعلت حسيناً خازن وحيي و اكرمته بالشهاده و ختمت له بالسعاده فهو افضل من استشهد و ارفع الشهداء درجه، جعلت كلمتي التامّه معه و الحجّه البالغه عنده، بعترته اُثيب و اُعاقب، اوّلهم «عليّ» سيّد العابدين، وزين اوليائي الماضين، و ابنه سمّيّ جدّه المحمود «محمّد» الباقر لعلمي و المعدن الحكمتي، سيهلك المرتابون في «جعفر » الرادّ عليه كالرادّ علّيّ، حقّ القول منّي لاكر منّ مثوي جعفر، و لاُسرّ نّه في اشياعه و انصاره و اوليائه و انتحبّت بعد «موسي» فتنه عمياء حندس؛ لانّ خيط فرضي لاينقطع، و حجّتي لاتخفي، و انّ اوليائي يسقون بالكأس الاوفي، من جحد واحداً منهم فقد حجد نعمتي، ومن غيّر آيه من كتابي فقد افتري علَيّ، ويل للمفترين الجاحدين عند انقضاء مدّه موسي، عبدي و حبيبي، و خيرتي في «عليّ » وليّي و ناصري و من اضع عليه اعباء النبوّه، و امتحنه بالاضطلاع بها يقتله عفريت متكبّر، يدفن في المدينه التي بناها العبد الصالح اِلي جنب شرّ خلقي. حقّ القول منّي لاسرّ نّه «محمد» ابنه، وخليفته من بعده و وارث علمه، فهو معدن علمي وموضع سرّي وحجّتي علي خلقي، لا يؤمن به عبد اِلاّ جعلت الجنّه مثواه و شفّعته في سبعين من اهل بيته كلّهم قد استوجبوا النّار، و اختم بالسعاده لابنه «عليّ» وليّي و ناصري، و الشاهد في خلقي، و اميني علي وحيي، اُخرج منه الداعي اِلي سبيلي، و الخازن لعلمي «الحسن» و اكمل ذل بابنه «م ح م د» رحمه للعالمين، عليه كمال موسي و بها عيسي و صبر ايّوب، فيذلّ اوليائي في زمانه، و تتهادي روِ وسهم كما تتهادي روِ وس الترك و الديلم، فيقتلون، ويحرقون و يكونون خائفين، مرعوبين وجلين، تصبغ الارض بدمائهم، و يفشو الويل و الرنّه في نسائهم، اولئك اوليائي حقّاً، بهم ادفع كل فتنه عمياء حندس، و بهم اكشف الزلازل، و ادفع الاصار و الاغلال، اولئك عليهم صلوات من ربّهم و اولئك هم المهتدون.
ثمّ قال في آخره: قال عبدالعظيم: العجب كلّ العجب لمحمّد بن جعفر وخروجه اًذ سمع اباه (عليه السّلام) يقول هكذا و يحكيه.
ثمّ قال: هذا سرُّ اللّه و دينه و دين ملائكته؛ فصنه اًلاّ اهله و اوليائه35
3- عبداللّه بن محمّد بن جعفر از پدرش و او از جدش روايت كرده كه حضرت باقر (عليه السّلام) فرزندان خود را پيرامونش جمع نمود و در ميان آنها عمّ آن حضرت زيد بن علي هم بود، پس از آن حضرت باقر (عليه السّلام) كتابي را بيرون آورد كه به خط اميرالمؤ منين (عليه السّلام) و املاء حضرت رسول (صلّي اللّهُ عليه وآله وسلّم) بود، و در آن كتاب مطالب ذيل نوشته شده بود:
بسم اللّه الرحمن الرحيم
اين كتابي است از خداوند توانا و درستكار به سوي محمّد كه نور او و سفير او و حجاب او و رهنماي اوست، اين نامه را جبرئيل امين از نزد خداوند جهانيان فرود آورده.
اي محمّد! نامهاي مرا بزرگ بشمار و از نعمتهاي من سپاسگزاري كن، منم خدايي كه جز من معبودي نيست، شكنندة پشت ستمگران و عزّت دهندة ستمديدگان، و قاضي و حاكم روز رستاخيز. منم خداوندي كه جز من معبودي نيست، هر كس غير از احسان من از ديگري اميدوار باشد، و يا غير از عدل من از ديگري بترسد او را عذابي دهم كه احدي را مانند آن عذاب نكرده باشم اكنون مرا عبادت كن و بر من توكل نما. پيغمبري را مبعوث نمي كنم مگر اينكه در هنگام انقضاي زمان او برايش وصيي قرار مي دهم، و من تو را بر همه پيغمبران برتري دادم و وصيّت را نيز بر ساير اوصياء برگزيدم، و تو را گرامي داشتم به دو فرزندت حسن و حسين كه دو شير بچه اند، حسن را بعد از گذشتن زمان پدرش معدن علم خود قرار دادم، و حسين را گنجور وحي خويش ساختم و او را به شهادت گرامي داشتم، و عاقبت كار او را به سعادت ختم نمودم، او افضل شهداء است و بلندترين مقام را در ميان آنها دارد، كلمه تامه و حجّت بالغه خود را در نزد او گذاشتم، به وسيله عترت او جزا مي دهم و عقاب مي كنم اولين آن عترت «علي» است كه پيشواي عبادت كنندگان و زينت دوستان گذشته ام هست، و فرزندش «محمّد» كه همنام جدش مي باشد شكافنده علم و معدن حكمت من است، زود است كه مردم درباره «جعفر» به شك افتند و هلاك گردند، كسي كه وي را تكذيب كند گويا مرا تكذيب كرده است، و من جايگاه جعفر را گرامي خواهم داشت، و او را به وسيله شيعيان و دوستان و پيروانش خشنود خواهم ساخت. پس از وي به «موسي» فتنه تاريك و ظلماني نازل خواهد شد، رشته تقديراتم بريده نمی شود و برهانم پنهان نمي ماند و دوستانم از جام پري سيراب مي گردند، هر كس يكي از آنها را انكار نمايد به نعمت من ناسپاسي كرده، هر كه آيه اي از كتاب مرا جا به جا كند بر من دروغ بسته، واي بر مفترين و منكرين. در اين هنگام كه زمان «موسي» منقضي شود، بنده و دوست و برگزيده ام «علي» كه ولي و ياري كننده من است خواهد آمد، كسي كه سنگيني هاي نبوّت را بر دوش او مي گذارم و او را به قوّت و نيرو در حمل اعباء رسالت آزمايش مي كنم، او را ديوي سركش و خودپرست خواهد كشت، و در شهري كه بناي آن به دست بنده صالح گذاشته شده در نزد بدترين مخلوقات من دفن خواهد گرديد. گفتارم ثابت است او را به وسيله فرزندش «محمّد» كه جانشين و وارث علم و دانش اوست مسرور خواهم ساخت، او معدن علم و محلّ اسرار و بر مخلوقاتم حجّت است، هيچ بنده اي به او ايمان نياورد مگر اينكه بهشت را جايگاه او قرار خواهم داد، و او را در هفتاد نفر از خويشاوندانش كه آتش جهنّم بر آنها لازم شده باشد شفيع خواهم ساخت. فرزند او «علي» را كه دوست و ياري كننده من است عاقبت كارش را به سعادت و خوشبختي پايان مي دهم و او را گواه در ميان مردمان و امين در وحي خود قرار خواهم داد و از وي دعوت كننده به طريقم و خازن علم خود «حسن» را بيرون خواهم آورد، و او را به فرزندش «م ح م د» كه وسيله آمرزش براي جهانيان است تكميل خواهم نمود. در اين فرزند كمال موسي و بهاء عيسي و صبر ايوب نهفته است، در زمان او دوستانم خوار خواهند شد و سرهاي آنها را به يكديگر هديه خواهند داد همان طور كه سرهاي ترك و ديلم را به هم هديه مي دادند، اينان كشته مي شوند و سوخته مي گردند، آنان همواره ترسان، مرعوب و انديشه مند هستند، زمين به خون اينها رنگين مي شود، فرياد و ناله و بانك و شيون از زنان آنها بلند است، و اينها از دوستان واقعي من هستند، به وسيله اينها هر فتنه تاريك و ظلماني را دفع خواهم ساخت، و به خاطر اينها زلزله ها را برطرف مي كنم و سختي ها و ظلمها را برمي دارم، اين دسته از مردم مشمول رحمت خداوند بوده و صلوات او شامل حال آنها مي باشد و اينان هدايت شده هستند.
4. حدّثنا علي بن احمد بن موسي الدقّان (رضي عنه الله) و علي بن عبداللّه الورّاق جميعاً قالا: حدّثنا محمّد بن هارون الصوفي قال: حدّثنا ابو تراب عبيداللّه بن موسي الروياني، عن عبدالعظيم ابن عبداللّه الحسني قال: دخلت علي سيّدي علي بن محمّد بن علي بن موسي بن جعفر بن محمّد بن علي بن الحسين بن علي بن ابي طالب (عليهم السّلام) فلمّا بصر بي قال لي: مرحباً بك يا اباالقاسم، انت وليّنا حقّاً.
قال: فقلت له: يابن رسول اللّه! اِنّي اُريد ان اعرض علي ديني، فاِن كان مرضيّاً ثبتُ عليه حتّي الفي اللّه عزّ و جلّ.
فقال: هات يا ابا القاسم.
فقلت: اِنّي اقول انّ اللّه تعالي واحد ليس كمثله شيء، خارج من الحدّين: حدّ الاِبطال و حدّ التشبيه، و انّه ليس بجسم و لا صوره و لا عرض و لا جوهر، بل هو مجسّم الاجسام، و مصوّر الصور، و خالق الاعراض و الجواهر، و ربُّ كلّ شيء و مالكه و خالقه، و جاعله و محدثه، و انّ محمّداً عبده و رسوله خاتم النبيّين، فلا نبيّ بعده اِلي يوم القيامه، و انّ شريعته خاتمه الشرائع، فلا شريعه بعدها اِلي يوم القيامه، و اقول انّ الاًمام و الخليفه و وليّ الامر بعده اميرالمؤ منين علي بن ابي طالب (عليه السّلام)، ثمّ الحسن، ثمّ الحسين، ثمّ عليّ بن الحسين، ثمّ محمّد بن علي، ثمّ جعفر بن محمّد، ثمّ موسي بن جعفر، ثمّ عليّ بن موسي، ثمّ محمّد بن علي، ثمّ انت يا مولاي.
فقال علي (عليه السّلام): و من بعدي الحسن ابني، فكيف للنّاس بالخلف من بعده؟
قال: قلت، وكيف ذاك يا مولاي؟
قال: لاِنّه لايُري شخصه، و لا يحلّ ذكره باسمه حتّي يخرج فيملا الارض قسطاً و عدلاً كما مُلئت ظلماً و جوراً
قال: فقلت: اقررت، و اقول انّ وليّهم وليّ اللّه، و عدوّهم عدوّ اللّه، و طاعتهم طاعه اللّه، و معصيتهم معصيه اللّه، اقول انّ المعراج حقّ، و المسأله في القبر حقّ، و انّ الجنّه حقّ، و النّار حقّ، والصراط حقّ، و الميزان حقّ، و انّ الساعه آتيه لاريب فيها، و انّ اللّه يبعث من في القبور، و اقول انّ الفرائض الواجبه بعد الولايه الصلاه، و الزكاه، و الصوم، و الحج، و الجهاد، و الامر بالمعروف و النهي عن المنكر.
فقال علي بن محمّد (عليهماالسّلام): يا ابا القاسم! هذا واللّه دين اللّه الذي ارتضاه لعباده فاثبت عليه، ثبّتك اللّه بالقول الثابت في الحياه الدنيا وفي الاخره36
عبدالعظيم حسني فرمود: بر آقا و مولاي خود علي بن محمّد (عليهماالسّلام) وارد شدم، چون نظر آن حضرت بر من افتاد، فرمود: مرحبا اي ابوالقاسم! تو حقّا از دوستان ما هستي.
عبدالعظيم گفت: عرض كردم: اي پسر پيغمبر! ميل دارم عقائد ديني خود را بر شما عرضه بدارم، اگر مورد پسند باشد بر او ثابت باشم تا به لقاي خداوند برسم.
امام (عليه السّلام) فرمود: عقائد خود را اظهار نما.
گفت: عرض كردم: من معتقدم خدا يكي است و مانند او چيزي نيست، و از دو حدّ ابطال و تشبيه بيرون است، خداوند جسم و صورت و عرض و جوهر نيست، بلكه پروردگار اجسام را جسميّت داده و صورت ها را تصوير فرموده، و اعراض و جواهر را آفريده است، او خداوند همه چيز و مالك و محدث اشياء است. عقيده دارم محمّد (صلّي اللّهُ عليه وآله وسلّم) بنده و فرستاده او خاتم پيغمبران است، و پس از وي تا روز قيامت پيغمبري نخواهد بود، شريعت وي آخرين شرايع بوده و پس از او ديني و مذهبي نخواهد آمد. عقيده من درباره امامت اين است كه امام بعد از حضرت رسول (صلّي اللّهُ عليه وآله وسلّم) اميرالمؤ منين علي بن ابي طالب (عليه السلا م) است، بعد از او حسن، پس از وي حسين و علي بن الحسين و محمّد بن علي و جعفر بن محمّد و موسي بن جعفر و علي بن موسي و محمّد بن علي (عليهم السّلام)، بعد از اينها امام مفترض الطاعه شما هستيد.
در اين هنگام حضرت هادي(عليه السّلام) فرمود: پس از من فرزندم حسن امام است ليكن مردم درباره امام بعد از او چه خواهند كرد؟
گويد: عرض كردم: اي مولاي من! مگر جريان زندگي امام بعد از او از چه قرار است؟
فرمود: امام بعد از فرزندم حسن، شخصش ديده نمي شود و اسمش در زبانها جايز نيست ذكر گردد تا آن گاه كه از پس پرده غيب بيرون شود و زمين را از عدل و داد پر نمايد، همان طور كه از ظلم و ستم پر شده باشد.
عبدالعظيم گفت: عرض كردم: به اين امام غائب هم معتقد شدم و اكنون مي گويم: دوست آنان دوست خدا، و دشمن ايشان دشمنان خدا هستند. طاعت آنان طاعت پروردگار و معصيت و نافرماني از آنها موجب معصيت اوست. من عقيده دارم كه معراج و پرسش در قبر و هم چنين بهشت و دوزخ و صراط و ميزان حقند، و روز قيامت خواهد آمد و در وجود آن شكي نيست، و خداوند همه مردگان را زنده خواهد كرد، و نيز عقيده دارم كه واجبات بعد از اعتقاد به ولايت و امامت عبارتند از: نماز، زكات، روزه، حج، جهاد، امر به معروف و نهي از منكر.
در اين هنگام حضرت هادي (عليه السّلام) فرمود: اي ابوالقاسم! به خدا سوگند اين معتقدات شما دين خداست كه براي بندگانش برگزيده، بر اين عقيده ثابت باش خداوند تو را به همين طريق در زندگي دنيا و آخرت پايدار بدارد.
5. الحسين بن علي العلوي، عن سهل بن جمهور، عن عبدالعظيم بن عبداللّه الحسني، عن الحسن بن الحسين العرني، عن علي بن هاشم، عن ابيه، عن ابي جعفر (عليه السّلام) قال: ما ضرّ من مات منتظراً لامرنا الاّ يموت في وسط فسطاط المهدي و عسكره37
علي بن هاشم از پدرش از حضرت باقر (عليه السّلام) روايت كرده كه آن جناب فرمود: كسي كه در انتظار «امر» ما باشد زياني به او نخواهد رسيد، و اين شخص مانند اين است كه در وسط خيمه حضرت مهدي و در ميان لشکر آن جناب مرده باشد.
6. حدّثنا محمّد بن احمد الشيباني (رضي الله عنه)، قال: حدّثنا محمد بن جعفر الكوفي- قال: حدّثنا سهل بن زياد الا دمي قال: حدّثنا عبدالعظيم بن عبدالله الحسني (رضي الله عنه) عن محمّد بن علي بن موسي بن جعفر بن محمّد بن علي بن الحسين بن علي بن ابي طالب (عليهم السّلام) عن ابيه عن آبائه عن اميرالمؤ منين (عليهم السّلام) قال: للقائم منّا غيبه امدها طويل، كأنّي بالشيعه يجولون جولان النعم في غيبته، يطلبون المرعي فلايجدونه، الا فمن ثبت منهم علي دينه و لم يقس قلبه لطول امد غيبه اِمامه فهو معي في درجتي يوم القيامه.
ثمّ قال(عليه السّلام): انّ القائم منّا اِذا قام لم يكن لاحد في عنقه بيعه فلذلك تخفي ولادته و يغيب شخصه38
عبدالعظيم حسني از حضرت جواد (عليه السّلام) و او از آباء گرامش از اميرالمؤ منين روايت نموده كه آن بزرگوار فرمود: براي قائم ما غيبتي است كه زمان آن به طول خواهد انجاميد، من شيعيان را مي بينم در غيبت او مانند گوسفندان كه در جستجوي چراگاه اين طرف و آن طرف مي روند سرگردان خواهند شد، و هرگز به وجود شريف آن حضرت راه پيدا نخواهند كرد. اكنون متوجه باشيد هر كس از شيعيان ما در زمان غيبت بر دين و عقيده خود ثابت بماند، و دلش از طول غيبت خسته نگردد، وي در روز قيامت در نزد خودم قرار خواهد گرفت.
بعد از آن حضرت فرمود: قائم ما هر گاه قيام نمايد تحت تبعيت احدي نخواهد بود، و براي اين است كه ولادت او از مردم مخفي مي ماند، و وجود مقدسش از انظار غايب مي گردد.
7. حدّثنا علي بن عبداللّه الورّاق قال: حدّثنا محمّد بن هارون الصوفي، عن عبداللّه بن موسي، عن عبدالعظيم بن عبداللّه الحسني (رضي الله عنه) قال: حدّثني صفوان بن يحيي، عن اِبراهيم بن ابي زياد، عن ابي حمزه الثمالي، عن ابي خالد الكابلي قال: دخلت علي سيّدي علي بن الحسين زين العابدين (عليهماالسّلام) فقلت له: يابن رسول اللّه! اخبرني بالذين فرض اللّه عزّ و جلّ طاعتهم و مودّتهم، و اوجب علي عباده الاقتداء بهم بعد رسول اللّه (صلّي اللّهُ عليه وآله وسلّم).
فقال لي: يا كابلي! اًنّ اُولي الامر الذين جعلهم اللّه عزّ و جلّ ائمّه للناس و اوجب عليهم طاعتهم: اميرالمؤ منين علي بن ابي طالب (عليه السّلام)، ثمّ الحسن، ثمّ الحسين ابنا علي بن ابي طالب. ثمّ انتهي الامر اِلينا، ثمّ سكت.
فقلت له: سيّدي! روي لنا عن اميرالمؤ منين (علي) (عليه السّلام) انّ الارض لاتخلو من حجّه للّه عزّ و جلّ علي عباده، فمن الحجّه و الاًمام بعدك؟
قال: ابني جعفر، و اسمه في التوراه باقر؛ يبقر العلم بقراً، هو الحجّه و الاِمام بعدي، و من بعدي محمّد ابنه جعفر، واسمه عند اهل السماء الصادق.
فقلت له: يا سيّدي! فقلت فكيف صار اسمه الصادق و كلّكُم صادقون؟
قال: حدّثني ابي ابيه (عليهماالسّلام) انّ رسول اللّه (عليه السّلام) قال: اًذا ولد ابني جعفر بن محمّد علي بن الحسين بن علي بن ابي طالب (عليهم السّلام) فسمّوه الصادق؛ فاِنّ للخامس بن ولده ولداً اسمه جعفر يدّعي الاِمامه اجتراء علي اللّه و كذباً عليه فهو عند اللّه جعفر الكذاّب المفتري علي اللّه عزّوجلّ، والمدّعي لما ليس له بأهل، المخاف علي ابيه والحاسد لاخيه، ذلك الذي يروم كشف ستر اللّه عند غيبه وليّ اللّه عزّ و جلّ.
ثمّ بكي عليّ بن الحسين (عليهماالسّلام) بكاء شديداً ثمّ قال: كأنّي بجعفر الكذّاب وقد حمل طاغيه زمانه علي تفتيش امر وليّ اللّه، و المغيب في حفظ اللّه و التوكيل بحرم ابيه جهلاً منه بولادته، و حرصاً منه علي قتله اًن ظفر به (و) صمعاً في ميراثه حتّي يأخذه بغير حقّه.
قال ابو خالد: فقلت له: يابن رسول اللّه! و اِنّ ذلك لكائن؟
فقال: اِي و ربّي اِنّ ذلك لمكتوب عندنا في الصحيفه التي فيها ذكر المحن التي تجري علينا بعد رسول اللّه (صلّي اللّهُ عليه وآله وسلّم).
قال ابو خالد: فقلت: يابن رسول اللّه! ثمّ يكون ماذا؟
قال: ثمّ تمتدّ الغيبه بوليّ اللّه عزّوجلّ الثاني عشر من اوصياء رسول اللّه (صلّي اللّهُ عليه وآله وسلّم) والائمّه بعده.
يا ابا خالد! انّ اهل زمان غيبته القائلين باِمامته و المنتظرين لظهوره افضل من اهل كلّ زمان؛ لانّ اللّه تبارك و تعالي اعطاهم من العقول و الافهام و المعرفه ما صارت به الغيبه عندهم بمنزله المشاهده، وجعلهم في ذلك الزمان بمنزله المجاهدين بين يدي رسول اللّه (صلّي اللّهُ عليه وآله وسلّم) بالسيف، اولئك المخلَصون حقّاً و شيعتنا صدقا، و الدعاه اِلي دين اللّه عزّ و جلّ سّراً و جهراً.
و قال علي بن الحسين (عليهماالسّلام): اِنتظار الفرج من اعظم الفرج39
ابو خالد كابلي گويد: بر سيّد خود علي بن الحسين(عليهماالسّلام) وارد شدم و به آن حضرت عرض كردم: اي فرزند پيغمبر! از كساني كه خداوند اطاعت از آنها را پس از پيغمبر واجب نموده و بندگان خود را به اقتداي آنان ملزم ساخته است مرا آگاه نما.
حضرت فرمود: اي كابلي! اولوالامري كه پروردگار آنها را براي مردم پيشوا قرار داده و اطاعت ايشان را واجب نموده است، اولين آنها اميرالمؤمنين (عليه السّلام) و بعد از وي دو فرزندش حسن و حسين (عليهماالسّلام) هستند، پس از اين دو نفر مقام آنان به ما رسيده، پس حضرت ساكت شدند.
ابو خالد گويد: عرض كردم: اي سرور من! براي ما روايت كرده اند كه اميرالمؤمنين (عليه السّلام) فرمود: زمين هيچگاه از حجت خدا خالي نمي ماند پس حجت و امام بعد از تو كيست؟
حضرت فرمود: فرزند من محمّد كه نام او در تورات باقر است؛ زيرا كه علم را از هم خواهد شكافت و حقائق آن را براي مردم بازگو خواهد كرد او امام و حجّت بعد از من است، پس از وي فرزندش «جعفر» حجّت و امام است و نام او در نزد اهل آسمان «صادق» است.
راوي گويد: عرض كردم: اي سيّد من! چگونه وي را «صادق» ناميده اند در حالي كه شما اهل بيت همه صادق و راستگو هستيد؟
حضرت فرمود: پدرم از پدرش روايت كرده كه حضرت رسول(صلّي اللّهُ عليه وآله وسلّم) فرمود: هر گاه فرزندم جعفر بن محمّد متولد شد او را صادق نام بگذاريد؛ زيرا كه پنجمين فرزند او كه جعفر نام خواهد داشت مدّعي مقام امامت خواهد شد، وي در نزد پروردگار كذّاب و مفتري محسوب است و مدّعي مقامي است كه اهليّت آن را ندارد، او با پدرش مخالفت مي نمايد و به برادرش حسد مي ورزد، او در هنگامي كه وليّ خدا غايب است قصد افشاي اسرار پروردگار را خواهد كرد.
پس از اين حضرت سجّاد (عليه السّلام) گريه زيادي نموده و فرمود: گويا مي بينم جعفر كذّاب را در حاليكه طاغيه زمان خود را در جستجوي امر وليّ خدا راهنمايي مي كند، و حال اينكه وليّ پروردگار در محافظت خداوند قرار گرفته و وكالت حرم پدرش به عهده وي نهاده شده، جعفر كذّاب از روي جهلي كه به ولادت وليّ عصر دارد حريص است كه آن حضرت را بعد از ولادت بقتل برساند براي اينكه به ميراث پدرش دست پيدا كند و ارث او را بدون استحقاق دريافت نمايد.
ابو خالد گويد: عرض كردم: اي پسر رسول خدا! اين اموري كه فرموديد انجام خواهد گرفت؟
حضرت فرمود: آري به پروردگارم سوگند اين مطالب در صحيفه اي كه نزد ما موجود است نوشته شده، و در آن صحيفه تمام سختيها و پيش آمدهايي كه براي ما پيش آمد خواهد كرد مضبوط است.
ابو خالد گويد: عرض كردم: پس از آن چه خواهد شد؟
حضرت فرمود: پس از آن غيبت وليّ خدا و دوازدهمين وصيّ حضرت رسول و ائمّه (عليهم السّلام) به درازا خواهد كشيد.
فرمود: اي ابو خالد! مردمان زمان غيبت كه به امامت او معتقد گردند و منتظر ظهور او باشند بهترين مردمان هستند؛ زيرا خداوند به اندازه اي به آنان فهم و خرد و شناخت مرحمت فرموده كه غيبت در نزد آنها بمنزله مشاهده، و مردم آن زمان مانند كساني كه در پيشاپيش مقابل حضرت رسول (صلّي اللّهُ عليه وآله وسلّم) به جهاد پرداخته باشند محسوب خواهند شد، آنها حقّا بندگان خالص و شيعيان راستگو هستند، و آنانند كه مردم را بسوي دين خدا در آشكار و پنهان دعوت مي كنند.
و در پايان حديث حضرت فرمود: انتظار فرج از بهترين اعمال است.
8. حدّثنا علي بن احمد بن موسي الدقّاق (رضي الله عنه) قال: حدّثنا محمّد بن هارون الصوفي قال: حدّثنا ابو تراب عبداللّه بن موسي الروياني قال: حدّثنا عبدالعظيم ابن عبداللّه بن علي بن الحسين بن زيد بن الحسن بن علي بن ابي طالب (عليهم السّلام) [الحسني] قال: دخلت علي سيّدي محمّد بن علي موسي بن جعفر بن محمّد بن علي بن الحسين ابن علي بن ابي طالب (عليهم السّلام) و انا اُريد ان اسأله عن القائم أ هو المهدي او غيره، فابتد اني فقال لي: يا اباالقاسم! اًنّ القائم منّا هو المهدي يجب ان ينتظر في غيبته، و يطاع في ظهوره، و هو الثالث من ولدي، و الذي بعث محمّداً (صلّي اللّهُ عليه وآله وسلّم) بالنبوّه و خصّنا بالاِمامه اِنّه لو لم يبق من الدنياً الاّ يوم واحد لطوّل اللّه ذلك اليوم حتّي يخرج فيه فيملاء الارض قسطاً و عدلاً كما مُلئت جوراً و ظلماً، و انّ اللّه تبارك و تعالي ليصلح له امره في ليله كما اصلح امر كليمه موسي (عليه السّلام) اِذ ذهب ليقتبس لاهله ناراً فرجع و هو رسول نبي.
ثمّ قال (عليه السّلام): افضل اعمال شيعتنا انتظار الفرج40.
عبدالعظيم حسني گفت: بر ابوجعفر محمّد بن علي (عليهماالسّلام) وارد شدم و قصد داشتم كه از آن حضرت راجع به «قائم» كه آيا مهدي همان است پرسش نمايم. قبل از اين كه من موضوع سؤال را مطرح كنم، آن بزرگوار خود آغاز سخن فرمود، گفت: اي ابوالقاسم! به درستي كه قائم از خاندان ما همان «مهدي» است كه واجب است انتظار او كشيده شود در غيبتش، و اطاعت گردد در ظهورش، وي سومين فرزند از اولاد من است. سوگند به خدايي كه محمّد را براستي برانگيخت، و ما را به امامت مخصوص گردانيد اگر از دنيا نماند مگر يك روز، خداوند آن روز را چنان طول خواهد داد كه تا مهدي از پشت پرده غيبت بيرون گردد، و زمين را از عدل و داد پُر نمايد همان طور كه از جور و ستم پر شده باشد، خداوند امور ولي عصر را در يك شب اصلاح خواهد نمود، به همان روشي كه امر موسي بن عمران را در هنگامي كه رفت از كوه آتش بياورد اصلاح فرمود و او را به اهلش برگردانيد در حالي كه پيغمبر بود.
و در پايان حديث حضرت فرمود: بهترين اعمال شيعيان ما انتظار فرج است.
از روايت نقل شده از طريق عبدالعظيم حسني (عليه السّلام) درباره امام عصر (عليه السّلام) مي توان به نتايج و تعاليم زير دست پيدا كرد:
1. امام زمان (عليه السّلام) سومين فرزند امام محمدتقي (عليه السّلام) و هم نام و هم كنيه با پيامبر (صلّي اللّهُ عليه وآله وسلّم) است.
2. امام عصر (عليه السّلام)، پس از آنكه جهان سرشار از ظلم و ستم شده است، آن را از عدل و داد آكنده مي كند.
3. تعداد ياران اوليه او در ابتدا 313 نفر و به تعداد نفرات لشكر اسلام در جنگ بدر است و پس از آن با سپاهي كه ده هزار نفر مي باشند به فرمان الهي قيام مي كند.
4. بيعت هيچ كسي در گردن او نيست.
5. از دشمنان خدا، آن قدر مي كشد تا خداوند خشنود گردد.
6. خداوند كار او را در يك شب اصلاح مي كند، چنان كه مشكل موساي كليم را در يك شب اصلاح كرد.
7. بهترين اعمال شيعيان، انتظار فرج است و بهترين افراد منتظران ظهور اويند.
فياربّ عجل في ظهور امامنا فهذا دعاء للبريه شامل.
نظرات شما عزیزان: